loading...

ترجمه تخصصي

ترجمه تخصصي ، ترجمه كودكان، ترجمه ارزان

بازدید : 591
11 زمان : 1399:2

دركِ خوانندگان
كسي نمي تواند به يك متن متوسل شود، زيرا متن گسترده اي از ناسازگاري هاي تشريحي وتفسيري مي باشد كه از طريق متن از يكديگر جدا شده اند. و در حقيقت يك متن همان گونه كه بر شكلهاي مختلفي توصيف شده است نتيجه تعبيري است كه به شكلي فرضي متن گواه ودليل آن مي باشد. اين بدان معني نيست كه مفهوم كلمه "جنگل ها " مسير يك تعبير را نشان مي­دهد، بلكه كلمه به شكلي بديهي داراي يك معني يا معني ديگري مي باشد.
براي اينكه بتوانيم بخوانيم لازم است مراحل مختلفي از رشد و پيشرفت را بگذرانيم: رشد فيزيكي، ذهني و فكري، احساسي، اجتماعي، اخلاقي، معنوي و مواردي كه با شخصيت و زبان ما مرتبط مي شود. جان اسپينك[1] در اثر خود، كودكان در مقامِ خواننده ها، اشاره مي كند. او علاوه بر اين فاكتورهايي را فهرست­وار عنوان مي كند كه بر دريافت خواننده از متن و مهارتها و دانش، تجربه خواندن و همچنين تداعي معاني وايجاد ارتباط و پيوستگي بين اجزاي متن تاثير مي گذارد.
واكنش ما نسبت به شخصيت هاي فرضي نويسنده، عنوان كتاب، جلد كتاب، تصاوير، تجربيات گذشته ما نسبت به نويسندگان ديگر كتاب ها، زمان و موقعيت، و چندين عامل ديگر نيز موثر خواهد بود. خواندن يك مرحله فيزيكي و احساسي مي باشد. هر چه بيشتر مي خوانيم بيشتر به متن وابسته وعلاقه­مند مي شويم ما متن را استشمام مي­كنيم، مي­چشيم و آن را حس مي كنيم.
انجام كاري و لذت بردن به سبب مطالعه كردن فاكتورهاي مهمي هستند به عنوان مثال هر چه بيشتر كودك از محيط و موقعيت خواندن دور مي شود بيشتر مي خوا هد كه بخواند. خواندن يك فرايند فعال است. رويداد واقعه اي است كه به شكل وسيع خواننده آن را هدايت مي كند. خواننده از متن استفاده مي كند، به منظور اهداف متفاوت آن را مي خواند، گاهي او به اطلاعات نياز دارد و گاهي هم به منظور سرگرمي دست به خواندن مي زند و گاهي اوقات هم خواننده فقط براي خودش مي خواند. و همچنين مانند والدين و مترجمان، گاهي هم براي ديگران مي خواند.
با اين حال، همانطور كه اِليزابِت فلين[2] و پاترو نيسيو شوييكارت[3] اشاره مي كنند غالباً ما مي­پنداريم كه خواندن يك فرآيند غير فعال است: همه­ي كاري كه خواننده بايد انجام دهد اين است كه متن را بيرون بكشد. اگر چه احتمال اينكه خواننده هاي متفاوت ممكن است به شكل صحيح پيام هاي متفاوتي را از لغات يكساني اقتباس كنند هنوز تصديق نشده است. در موقع خواندن به سه نوع خواننده كمترين وظيفه داده مي شود. خواننده، علي الخصوص مترجم به عنوان يك خواننده، حق تفسير وتاُويل متن را ندارد.
اول از همه مترجم، خواننده اي است كه در درون و ما بين متون به جلو و عقب گذر مي­كند. چه در متن اصلي و چه در متن خويش. كريستين نورد حركات موجود در ترجمه را به عنوان يك حلقه ي مكرر بيان مي­كند كه به نظريه ي مدارتعبير نزديك مي باشد. كه بر اساس اين نظريه، ترجمه يك فرايند طولي -تصاعدي نمي باشد كه نقطه ي آغاز آن زبان مبدا ي و نقطه ي پايانش زبان مقصد باشد. كلمه فرآيندي است حلقه اي اساساً فرآيندي بازگشتي شامل تعداد نا محدودي از حلقه هاي باز خورد است كه بازگشت به مرحله قبلِ پردازش نه تنها كاري ممكن بلكه مطلوب و خوش آيند است در حين ترجمه مترجم تحت تاثير كلمات و عبارات قبلي قرار مي گيرد - تحت تاثير همه ي متن و ديدن موقعيت - كه به نوبت خودشان روي كلمات و عبارات ديگر تاثيرو باعث مي شود آنها نيز در متن حضور پيدا كنند. مترجم خواننده ي متن خود نيز مي باشد.
مدل نورد خيلي هم با مدل نيكل برو سارد فرق نمي كند كه بر اساس مدل نيكل جايي كه حركت اتفاق نمي­افتد به اين دليل است كه آن فعاليتي هوشمند بوده - در داخل هر حلقه شكاف ناپذير (حلقه متن اصلي و فرهنگ آن ) اما در جهت ها به شكل سه بعدي استمرار پيدا كرده است. گردش و حركت يك فرآيند مركز محور نمي باشد بلكه دركي است تجديد شده از طريق گردش و شناسايي هر آنچه كه غير درك و احساس مي باشد [نا آشنا و جديد]، همانطور كه برو سارد در مدل مارپيچي خود آن را توصيف مي كند. من خواندن و ترجمه را همانند اين نوع حركت و گردش مارپيچي مي بينم كه به هر آن چه كه نو تازه است مي رسد تا بفهمد كه به شكل محاوره اي چه چيزي كهنه و قديمي است بنابر اين مي توان ترجمه را بر اساس تعريف بروسارد از فرهنگ فمينيستي توصيف كرد: ديدگاه هاي جديد، موقعيت جديد زن [مترجم] به عنوان يك موجود زنده در دنياي واقعيات.
آنِت كُلُدني[4] از باز نگري صحبت به ميان مي آورد جايي كه خواننده به عقب نگاه مي كند و با نگاهي تازه به متن مي نگرد. هارولد بلوم اين ديدگاه را يك قدم جلوتر برده و خواندن و تفسير را به عنوان بَد­فهمي تفسير مي­كند. همچنين مي­توان به اين مساله به عنوان تنها روشي كه مي توان به وسيله آن نسخه­هاي اصلي و اوليه خود را همچون ادبياتِ زنده نگاه كرد، زيرا مفهوم تحت اللفظي به معني نابودي مي­باشد. مرگ و نابودي نوعي از معناي تحت اللفظي مي باشد و يا از نقطه نظر شعر و شاعري معناي تحت اللفظي يك نوع مرگ و فنا مي باشد. خواندن و ترجمه در بسياري از سطوح تجربه هاي جدايي نا­پذيري هستند. به همين ترتيب اغلب خواندن به عنوان ترجمه فهميده و درك مي شود. همچنين خواندن جزء لازم فرآيند ترجمه مي باشد. در عين حال مترجم نوع خاصي از خواننده مي باشد. او تجربيات خواندن خود را با خوانندگان زبان مقصد به اشتراك مي­گذارد.

نويسنده: علي سبزه اي
كارشناس ارشد ترجمه
براي مشاهده بخش قبلي ميتوانيد به مقدمه ترجمه تخصصي متون مراجعه كنيد
منبع : بترجم


[1] John Spink
[2] Elizabeth Flynn
[3] Patronicio Schweickart
[4] Annette Kolodny

دركِ خوانندگان
كسي نمي تواند به يك متن متوسل شود، زيرا متن گسترده اي از ناسازگاري هاي تشريحي وتفسيري مي باشد كه از طريق متن از يكديگر جدا شده اند. و در حقيقت يك متن همان گونه كه بر شكلهاي مختلفي توصيف شده است نتيجه تعبيري است كه به شكلي فرضي متن گواه ودليل آن مي باشد. اين بدان معني نيست كه مفهوم كلمه "جنگل ها " مسير يك تعبير را نشان مي­دهد، بلكه كلمه به شكلي بديهي داراي يك معني يا معني ديگري مي باشد.
براي اينكه بتوانيم بخوانيم لازم است مراحل مختلفي از رشد و پيشرفت را بگذرانيم: رشد فيزيكي، ذهني و فكري، احساسي، اجتماعي، اخلاقي، معنوي و مواردي كه با شخصيت و زبان ما مرتبط مي شود. جان اسپينك[1] در اثر خود، كودكان در مقامِ خواننده ها، اشاره مي كند. او علاوه بر اين فاكتورهايي را فهرست­وار عنوان مي كند كه بر دريافت خواننده از متن و مهارتها و دانش، تجربه خواندن و همچنين تداعي معاني وايجاد ارتباط و پيوستگي بين اجزاي متن تاثير مي گذارد.
واكنش ما نسبت به شخصيت هاي فرضي نويسنده، عنوان كتاب، جلد كتاب، تصاوير، تجربيات گذشته ما نسبت به نويسندگان ديگر كتاب ها، زمان و موقعيت، و چندين عامل ديگر نيز موثر خواهد بود. خواندن يك مرحله فيزيكي و احساسي مي باشد. هر چه بيشتر مي خوانيم بيشتر به متن وابسته وعلاقه­مند مي شويم ما متن را استشمام مي­كنيم، مي­چشيم و آن را حس مي كنيم.
انجام كاري و لذت بردن به سبب مطالعه كردن فاكتورهاي مهمي هستند به عنوان مثال هر چه بيشتر كودك از محيط و موقعيت خواندن دور مي شود بيشتر مي خوا هد كه بخواند. خواندن يك فرايند فعال است. رويداد واقعه اي است كه به شكل وسيع خواننده آن را هدايت مي كند. خواننده از متن استفاده مي كند، به منظور اهداف متفاوت آن را مي خواند، گاهي او به اطلاعات نياز دارد و گاهي هم به منظور سرگرمي دست به خواندن مي زند و گاهي اوقات هم خواننده فقط براي خودش مي خواند. و همچنين مانند والدين و مترجمان، گاهي هم براي ديگران مي خواند.
با اين حال، همانطور كه اِليزابِت فلين[2] و پاترو نيسيو شوييكارت[3] اشاره مي كنند غالباً ما مي­پنداريم كه خواندن يك فرآيند غير فعال است: همه­ي كاري كه خواننده بايد انجام دهد اين است كه متن را بيرون بكشد. اگر چه احتمال اينكه خواننده هاي متفاوت ممكن است به شكل صحيح پيام هاي متفاوتي را از لغات يكساني اقتباس كنند هنوز تصديق نشده است. در موقع خواندن به سه نوع خواننده كمترين وظيفه داده مي شود. خواننده، علي الخصوص مترجم به عنوان يك خواننده، حق تفسير وتاُويل متن را ندارد.
اول از همه مترجم، خواننده اي است كه در درون و ما بين متون به جلو و عقب گذر مي­كند. چه در متن اصلي و چه در متن خويش. كريستين نورد حركات موجود در ترجمه را به عنوان يك حلقه ي مكرر بيان مي­كند كه به نظريه ي مدارتعبير نزديك مي باشد. كه بر اساس اين نظريه، ترجمه يك فرايند طولي -تصاعدي نمي باشد كه نقطه ي آغاز آن زبان مبدا ي و نقطه ي پايانش زبان مقصد باشد. كلمه فرآيندي است حلقه اي اساساً فرآيندي بازگشتي شامل تعداد نا محدودي از حلقه هاي باز خورد است كه بازگشت به مرحله قبلِ پردازش نه تنها كاري ممكن بلكه مطلوب و خوش آيند است در حين ترجمه مترجم تحت تاثير كلمات و عبارات قبلي قرار مي گيرد - تحت تاثير همه ي متن و ديدن موقعيت - كه به نوبت خودشان روي كلمات و عبارات ديگر تاثيرو باعث مي شود آنها نيز در متن حضور پيدا كنند. مترجم خواننده ي متن خود نيز مي باشد.
مدل نورد خيلي هم با مدل نيكل برو سارد فرق نمي كند كه بر اساس مدل نيكل جايي كه حركت اتفاق نمي­افتد به اين دليل است كه آن فعاليتي هوشمند بوده - در داخل هر حلقه شكاف ناپذير (حلقه متن اصلي و فرهنگ آن ) اما در جهت ها به شكل سه بعدي استمرار پيدا كرده است. گردش و حركت يك فرآيند مركز محور نمي باشد بلكه دركي است تجديد شده از طريق گردش و شناسايي هر آنچه كه غير درك و احساس مي باشد [نا آشنا و جديد]، همانطور كه برو سارد در مدل مارپيچي خود آن را توصيف مي كند. من خواندن و ترجمه را همانند اين نوع حركت و گردش مارپيچي مي بينم كه به هر آن چه كه نو تازه است مي رسد تا بفهمد كه به شكل محاوره اي چه چيزي كهنه و قديمي است بنابر اين مي توان ترجمه را بر اساس تعريف بروسارد از فرهنگ فمينيستي توصيف كرد: ديدگاه هاي جديد، موقعيت جديد زن [مترجم] به عنوان يك موجود زنده در دنياي واقعيات.
آنِت كُلُدني[4] از باز نگري صحبت به ميان مي آورد جايي كه خواننده به عقب نگاه مي كند و با نگاهي تازه به متن مي نگرد. هارولد بلوم اين ديدگاه را يك قدم جلوتر برده و خواندن و تفسير را به عنوان بَد­فهمي تفسير مي­كند. همچنين مي­توان به اين مساله به عنوان تنها روشي كه مي توان به وسيله آن نسخه­هاي اصلي و اوليه خود را همچون ادبياتِ زنده نگاه كرد، زيرا مفهوم تحت اللفظي به معني نابودي مي­باشد. مرگ و نابودي نوعي از معناي تحت اللفظي مي باشد و يا از نقطه نظر شعر و شاعري معناي تحت اللفظي يك نوع مرگ و فنا مي باشد. خواندن و ترجمه در بسياري از سطوح تجربه هاي جدايي نا­پذيري هستند. به همين ترتيب اغلب خواندن به عنوان ترجمه فهميده و درك مي شود. همچنين خواندن جزء لازم فرآيند ترجمه مي باشد. در عين حال مترجم نوع خاصي از خواننده مي باشد. او تجربيات خواندن خود را با خوانندگان زبان مقصد به اشتراك مي­گذارد.

نويسنده: علي سبزه اي
كارشناس ارشد ترجمه
براي مشاهده بخش قبلي ميتوانيد به مقدمه ترجمه تخصصي متون مراجعه كنيد
منبع : بترجم


[1] John Spink
[2] Elizabeth Flynn
[3] Patronicio Schweickart
[4] Annette Kolodny

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

درباره ما
موضوعات
آمار سایت
  • کل مطالب : 7
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 11
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 1
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 12
  • بازدید ماه : 14
  • بازدید سال : 28
  • بازدید کلی : 2602
  • <
    پیوندهای روزانه
    آرشیو
    اطلاعات کاربری
    نام کاربری :
    رمز عبور :
  • فراموشی رمز عبور؟
  • خبر نامه


    معرفی وبلاگ به یک دوست


    ایمیل شما :

    ایمیل دوست شما :



    کدهای اختصاصی